شماره معکوس p10

عصبی در را محکم بهم کوبید،توجه مادر و پدرش به او جلب شد و مادرش با تعجب گفت :

"چی شده جونگ‌کوک ؟ چرا اعصبانی هستی"

انگار همین جمله کافی بود تا آتش وجود جئون همه را بسوزاند

" من چرا عصبیم؟ خب اینو از اون دختره هرزه بپرسید ! " jk

"چی داری میگی جونگ‌کوک؟ کی ؟"

"امیلیا! هر آتیشی هست از گور این دختره بلند میشه من نمیدونم چرا همون بچگی نمرد !" jk

پدر جانگ‌کوک با اخم غلیظی توبیخ گر گفت:

" جونگ‌کوک حواست باشه داری چی میگی..."

" اتفاقا حواسم هست،کل عمرم ساکت شدم چرا ؟چون یه مشت بدبخت بودن و درست نبود نداشته هاشون رو به روشون بیاریم" jk

مادرش با تعجب و پدرش با اعصبانیت او را نگاه میکرد

"امیلیا عزیزم.."

دستش بالا آمد، با خشم سیلی محکمی زیر صورت جئون کوبید که دردش تا ته استخوان هایش نفوذ کرد

" نگران چی هستی؟ وقتی یکی دیگه قبول کرد ما اینجا زندگی کنیم و کار کردیم و مفت نخوردیم
جئون تقاص این حرفاتو پس میدی مطمئن باش!" Emilia

پوزخند سردی زد و در نهایت بلند خندید

"مادرم دلش به حالتون سوخت وگرنه کسی از بدبختا حمایت نمیکنه"jk

سیلی بعدی همان جا فرود آمد... با این تفاوت که این سیلی صاحب دستش اریکا بود !

"اریکا ..." jk

"دهن کثیفت رو ببند جونگ‌کوک،تو هیچ کس‌ نیستی که بخوای موقعیت من یا خواهرم رو به رخ بکشی فهمیدی ؟" erica

امیلیا با دو سمت اتاق دوید
چمدان بزرگی برداشت و چند دست لباس های خودش و اریکا را داخلش له کرد و با عجله زیپ را کشید

"بریم" Emilia

"اریکا عزیزم کجا می خواید برید؟ جونگ‌کوک عصبی بود یه چیزی گفت لطفا نرید"

پلک هایش را محکم به هم فشار داد و سپس گفت :

" نه ممنون،دیر فهمیدم که باید زودتر از اینا دست به کار میشدم!" erica

روی ترمز زد،نفس خسته ای بیرون داد و از ماشین پیاده شد

"اینجا کجاست امیلیا؟" erica

با لحن خسته و خش داری لب زد :

" اینجا خونمونه" Emilia

"خونمون؟" erica

سر تکان داد و کلید را داخل قفل چرخاند

" با حقوقم اینجا رو خریدم،زیاد بزرگ نیست اما برای زندگی ما دوتا خوبه" Emilia

اریکا لبخند پر محبتی به روی خسته خواهرش زد و موهایش را بوسید

"ممنون که به فکر همه چیز هستی " erica

امیلیا در جواب به خواهرش لبخند کهنه ای می‌زند و سمت اتاق خواب قدم بر می‌دارد
دیدگاه ها (۱)

شماره معکوس p11

شماره معکوس p12

شماره معکوس p9

شماره معکوس p8

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

WISH MEET YOUPART 17میها. جونگ کوک.. ( تعجبجونگ کوک. بله؟میه...

﴿ برده ﴾ ۴۱ part خسته و کوفته از شرکت بیرون زدن چرا که کله ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط